یک قلمه

معنی کلمه یک قلمه در لغت نامه دهخدا

یک قلمه. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] ( ص نسبی ، اِ مرکب )کل. تمام. مجموع. همه. ( یادداشت مؤلف ) : قاضی از عالم رفته مولانا ضیاءالدین قاضی یک قلمه کرمان شده. ( مزارات کرمان ص 22 ). و رجوع به یک قلم شود.

معنی کلمه یک قلمه در فرهنگ فارسی

کل تمام

جملاتی از کاربرد کلمه یک قلمه

قلمه‌زدن عبارت است از رشد و نمو و تکامل بعضی از قسمت‌های گیاهی قطع‌شده از پایۀ اصلی. قلمه‌زدن یکی از طرق بسیار رایج ازدیاد غیرجنسی گیاهان است. یک قلمه می‌تواند قطعه‌ای از ساقه، ریشه یا برگ باشد. در قلمه ساقه، ریشه‌های نابه‌جا بایستی تشکیل یابند و در قلمه ریشه شاخه‌های نابه‌جا باید به وجود آیند و قلمه برگ برای اینکه رشد کند و به اصطلاح بگیرد، باید در روی آن هم ریشه‌های نابه‌جا و هم شاخه‌های نابه‌جا رشد و تکامل یابند.