یک زبانی

معنی کلمه یک زبانی در لغت نامه دهخدا

یک زبانی. [ی َ / ی ِ زَ ] ( حامص مرکب ) یک قولی. ثبات وعده. ( یادداشت مؤلف ). صراحت. یک رویی. مقابل نفاق :
چون نکردی یک زبانی لاله وار
ده زبانی نیز چون سوسن مکن.سیدحسن غزنوی.از این آشنایان بیگانه خوی
دورویی نگر یک زبانی مجوی.نظامی.

معنی کلمه یک زبانی در فرهنگ فارسی

یک قولی ثبات وعده

جملاتی از کاربرد کلمه یک زبانی

از این آشنایان بیگانه خوی دورویی نگر یک زبانی مجوی
چون تیغ یک زبانی و چون چرخ ساده دل وز تیغ تست چرخ چنین مضطر آمده
قلمش را دو زبانست و صدهزار زبان به یک زبانی او یک‌زبان‌کنند اقرار
چون نکردی یک زبانی لاله وار ده زبانی نیز چون سوسن مکن
جین برکو از پدر و مادرِ مهاجرِ مجارستانی در کلیولند، اوهایو متولد شد. او در کودکی گفته‌است: «من این تصور را داشتم که هر چه شما می‌گویید به یک زبانی معنی‌ای دارد.» فلج مغزی برادر بزرگترش درک گفتار برادرش را برای اکثر مردم دشوار کرد.
ایتالیایی یک زبانی رومی و از نوادگان لاتین عامیانه (لاتین محاوره‌ای) است. ایتالیایی معیار مبتنی بر زبان توسکانی، به ویژه گویش فلورانس آن است و بنابراین یک زبان ایتالیایی-دالمیایی به‌شمار می‌رود، گروهی که شامل بیشتر زبان‌های ایتالیای مرکزی و جنوبی و زبان منقرض‌شده دالماسیایی است.
حدیثِ حُسن تو هر کس به یک زبانی گفت طلسم دلبری خود به گفت‌و‌گو بستی