یک دمه

معنی کلمه یک دمه در لغت نامه دهخدا

یک دمه. [ ی َ / ی ِ دَ م َ / م ِ ] ( ص نسبی ) ناپایدار و فانی و بی ثبات. ( ناظم الاطباء ).
- مقارنت یک دمه ؛ مصاحبت و همدمی فانی.
|| یک دم. یک لحظه :
صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست
یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست.سعدی.

معنی کلمه یک دمه در فرهنگ فارسی

ناپایدار و فانی و بی ثبات یکدم

جملاتی از کاربرد کلمه یک دمه

صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست
حیات یک دمه هم صرف پوچ شد چو حباب کسی مباد ز عمر سبک رکاب خجل
حقا که به عهدها نیایم بیرون از عهدهٔ حق گزاری یک دمه عشق
بختم ز وصل یک دمه آن مرهمی که ساخت تسکین ده جراحت چندین هوس نبود
هستی یک دمه در ماتم یک دشت شهید وای هنگام کم و انده بسیار حسین
بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر گفتم بهر خدا یک دمه آهسته تر