یک حبه

معنی کلمه یک حبه در لغت نامه دهخدا

یک حبه. [ ی َ / ی ِ ح َب ْ ب َ / ب ِ ]( اِ مرکب ) خردترین و کوچکترین جزء. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه یک حبه در فرهنگ فارسی

خردترین و کوچکترین جزئ

جملاتی از کاربرد کلمه یک حبه

حشره‌خوار کوتوله، همان‌طور که از نام آن پیداست، یکی از کوچک‌ترین پستانداران دنیاست که می‌تواند از سوراخی به قطر یک مداد عبور کند. وزن آن به اندازه‌ی یک حبه قند است که بیش از ۱۰ درصد آن را مغز تشکیل می دهد. برخی به آن‌ها موش‌های خرطوم‌دار هم می‌گویند که دلیل این نام گذاری، شباهت زیاد آن‌ها به موش ها، البته با جثه‌ای کوچکتر و پوزه‌ای درازتر است. این پستاندار آن‌قدر کوچک و ظریف است که اگر توسط انسان لمس شود، ممکن است در اثر ایست قلبی بمیرد.
والله ار دیدم ز ریع آن بوجه سود کرد یک جو و یک حبه و یک ذره و یک خردله
نه سیم را یکذره کاست از میزان نه زران را یک حبه کم شد از مقدار
ترک یک قطره کنی ماهی دریا باشی ترک یک حبه کنی ملکت مخزن گیری
فروختند به یک حبه آبروی وطن خریده اند بفلسی هلاک خویشاوند
با عدل تو ظالم نتواند که ز مظلوم در ملک تو یک حبه و یک غازستاند
بر سر یک حبه خیر، کوس صلا کوفتن بر سر یک کاسه آش، چتر و علم داشتن
و گر یک حبه شد بروی زیارت بگردد رفته رفته عیش و عادت
گر به یک حبه ظلم ورزی تو به حقیقت جوی نیرزی تو
گفتار تو زر و نعلت ار زرین است یک حبه به نزد کس نَیَرزی اینست
و اما عالم گوید که من چندین نوع علم دانم. فلان چه داند و استاد وی که بوده است؟ و اگر مناظره کند اندر آن کوشد تا خصم را اسیر آرد و اگر همه به باطل بود و شب و روز اندر آن باشد تا عبارتی و سجعی غریب یاد گیرد تا اندر محافل بگوید و بدان خویشتن را اندر پیش دیگران افکند که لغت غریب و الفاظ اخبار یاد گیرد تا بر دیگران زیادت آورد و نقصان ایشان فرانماید و آدم کدام عابد و عالم باشد که از چنین معانی خالی باشد اندک یا بسیار؟ پس چون این همه بیند و همی شنود که رسول (ص) همی گوید که هرکه در دل مقدار یک حبه کبر است بهشت بر وی حرام است، وی را جز درد و بیم و اندوه نیفزاید و به تکبر نپردازد و دانسته باشد که خدای همی گوید، «تو را نزد ما قدری است، اگر نزدیک خویش بی قدری و اگر خود را قدری شناسی نزدیک ما بی قدری». و هرکه از حقایق دین این فهم نکند وی را جاهل گفتن اولیتر از آن که عالم.