یک جانی

معنی کلمه یک جانی در لغت نامه دهخدا

یک جانی. [ ی َ /ی ِ ] ( حامص مرکب ) اتحاد. اتفاق. همدلی :
یک دو جام از روی مخموری بخور
یک دو جنس از روی یک جانی بخواه.خاقانی.

معنی کلمه یک جانی در فرهنگ فارسی

اتحاد اتفاق

جملاتی از کاربرد کلمه یک جانی

ترا زین جانور، جان دادن و بگرفتن ای دنیا به غیر از مدتی، یک جانی آزردن چه حاصل شد؟
آن‌ها که مختصر مقاومتی از خود نشان دهند درجا کشته می‌شوند. جسد این قبیل افراد را یا در همان محل رها می‌کنند یا به رودخانه می‌اندازند. ارمنی بودن به تنهایی کافیست تا مأموران دولتی به شخص به‌صورت یک جانی نگریسته و درصدد آزار و شکنجه و تبعید وی برآیند. در آغاز گفته می‌شود که بیماران از تبعید معاف‌اند و سالخوردگان اعم از زن و مرد، زنان باردار و کارمندان ارمنی دولت نیز تبعید نمی‌شوند ولی به‌زودی معلوم شد که همهٔ این حرف‌ها فقط و فقط شایعه بود چه به‌زودی بیماران، پیرزنان و پیرمردان نیز از شهر اخراج گردیدند.