یک بدو. [ ی َ / ی ِ ب ِدُ ] ( ق مرکب ) کلمه ای است که افاده معنی به یک ناگاه و ناگهان و غافل می کند. ( برهان ) ( آنندراج ). یک دفعه.یک بارگی. بی خبر. ناگاه. ( ناظم الاطباء ). در تداول عوام به معنی ناگهان و بی مقدمه است و در قدیم این را یکایک و یک به یک می گفته اند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به یکایک و یک به یک شود. || ( اِ مرکب ) مکابره. - یک بدو کردن ؛ به درازا کشاندن سخن و طول دادن تا به جدال لفظی کشد. ستیز کردن و جواب حرف کسی را دادن.
معنی کلمه یک بدو در فرهنگ فارسی
کلمه ایست که افاده معنی بیک ناگاه و ناگهان و غافل می کند یک دفعه
جملاتی از کاربرد کلمه یک بدو
بادام شکسته ات دو مغزت از آن هر یک بدو در شمار من می آرد
و دولت سیمجوریان بسر آمد، چنانکه یک بدو نرسید و پای ایشان در زمین قرار نگرفت.