یمشی

معنی کلمه یمشی در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یَمْشِی: راه می رود
معنی مُکِبّاً: صورت بر زمین نهاده (کلمه مکب اسم فاعل از إکباب (باب افعال ) است ، و إکباب الشیء علی وجهه به معنای آن است که کسی را به رو به زمین بیندازی. عبارت "یَمْشِی مُکِبّاً عَلَیٰ وَجْهِهِ "یعنی با صورت روی زمین میخزد )
ریشه کلمه:
مشی (۲۳ بار)
راه رفتن با اراده. راغب گوید: «اَلْاِنْتِقالُ مِنْ مَکانٍ اِلی مَکانٍ بِارادةٍ» دیگران نیز نظیر آن گفته‏اند. . هر وقت بر آنان روشن شود در آن راه می‏روند. مشی: در راه رفتن معنوی نیز بکار رود مثل . که مراد از آن زندگی در نور ایمان است. گاهی از آن سخن چینی اراده شود مثل . عیبجو و سخن چین است. * . ظاهرا مراد از آن راه رفتن است مثل . مراد از «لاتَمْشِ» نهی از راه رفتن به تکبر و از «وَاقْصِدْ فی مَشْیِکَ» امر به راه رفتن به طور اعتدال است والله اعلم.

جملاتی از کاربرد کلمه یمشی

دیگر معنی آنست که تا کرامت مصطفی (ص) و شرف وی بر خلق عالم جلوه کند و تا عالمیان بدانند که مقام وی مقام ربودگانست بر بساط صحبت نه مقام روندگان در منزل خدمت، ربوده در کشش حقّ است و رونده در روش خویش، او که در کشش حقّ است در منزل راز و نازست و سزای اکرام و اعزاز است، و او که در روش خویش است بر درگاه خدمت بار همی‌خواند و همی‌جوید تا خود را منزلتی پدید کند، آن مقام مصطفی (ص) است حبیب حق و این مقام موسی است کلیم حق، نبینی که موسی را گفت: «جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا» و مصطفی را گفت: «أَسْری‌ بِعَبْدِهِ» موسی آینده است بخویشتن رونده، محمّد برده است از خود ربوده: لیس من یمشی برجله کمن یمشی الیه، لیس من نوجی بسرّ کمن نودی علیه، او که رونده باشد در غیبت بعد پس از فصل وصل یابد، باز آن کس که برده بود بدایتش رفعت وصل بود، خاتمتش خلعت فضل بود، آن گه گفت: «بِعَبْدِهِ لَیْلًا» بنده خود را که بحضرت راز و ناز برد بشب برد، زیرا که شب برد، زیرا که شب موسم عارفانست و وقت خلوت دوستانست، آرام گاه مشتاقانست، هنگام نواخت بندگانست، چون شب در آمد، دوستان را وقت خلوت آمد، رقیبان در خواب و دشمنان دور، خانه خالی و دوست منتظر: