گرگیاس
معنی کلمه گرگیاس در فرهنگ اسم ها
معنی: از نخستین سوفسطاییان یونان
معنی کلمه گرگیاس در دانشنامه عمومی
سقراط از گورگیاس بازجویی می کند تا تعریف واقعی بلاغت را مشخص کند و استدلال خود را در قالب پرسش «X چیست؟» بیان می کند، او می پرسد، «. . . چرا خودتان به ما نمی گویید که در چه حرفه ای مهارت دارید، و قرار است شما را چه بنامیم؟» ( ۴۴۹e ) .
سقراط در طول باقی مانده گفتگو دربارهٔ ماهیت بلاغت بحث می کند. اگرچه بلاغت می تواند استفاده عادلانه ای داشته باشد، سقراط معتقد است که در عمل، بلاغت چاپلوسی است. سخن ور باعث می شود مخاطب احساس شایستگی کند، زیرا می تواند با استدلال سخن ور هم ذات پنداری کند.
سقراط و پولوس بحث می کنند که آیا بلاغت می تواند یک هنر در نظر گرفته شود. پولوس بیان می کند که بلاغت واقعاً یک هنر است، اما سقراط پاسخ می دهد: «راستش را بگویم پولوس، من فکر نمی کنم اصلاً یک هنر باشد» ( ۴۶۲b ) . گفتگو ادامه می یابد:
پولوس: پس فکر می کنید سخن وری یک مهارت است؟
«سقراط: بله، فکر می کنم، مگر این که بگویی چیز دیگری است.
پولوس: مهارت برای چیست؟
سقراط: برای ایجاد خوشی و لذت خاص. ( ۴۶۲c )
سقراط هم چنان استدلال می کند که بلاغت یک هنر نیست، بلکه صرفاً مهارتی است که «آنچه را که خوشایند است را بدون در نظر گرفتن این که چه چیزی خوب است، می شناسد. و من می گویم که این یک هنر نیست، بلکه یک مهارت است، زیرا هیچ توضیح و گزارشی از ماهیت چیزهایی که اعمال می کند و به وسیله آن ها به کار می رود، ندارد، به طوری که نمی تواند علت هر چیز را بیان کند». ( الف ۴۶۵ )
سقراط در مورد اخلاق بلاغت با گورگیاس بحث می کند و از او می پرسد که آیا خطابه عادلانه است؟ سقراط ناهماهنگی را در اظهارات گورگیاس درمی یابد: «خوب، در آن زمان که شما این را گفتید، من فکر کردم که خطابه هرگز امری ناعادلانه نخواهد بود، زیرا همیشه سخنان خود را در مورد عدالت بیان می کند. اما زمانی که کمی بعد گفتید که خطیب نیز می توانست به ناحق از خطابه استفاده کند، من متعجب شدم و فکر کردم که گفته های شما سازگار نیست. » ( 461a ) . به این استدلال، گورگیاس «. . . در آرزوی پاسخ گویی باقی مانده است، می داند که نمی تواند، و احساس ناامیدی در رقابت می کند. اثر این «برهان» بر متقاعد شدن یا نشدن او نیست، بلکه موجب سرگردانی اوست».
جملاتی از کاربرد کلمه گرگیاس
گرگیاس شصتساله بود که همشهریانش او را در سال ۴۲۷ پیش از میلاد به آتن فرستادند تا از آتنیان در برابر هجوم سیراکوزیها درخواست کمک کند. گرگیاس در آتن به سخنرانی پرداخت، و به آموزش فنّ سخنوری مشغول شد. ایسوکراتیس، پریکلس، کریتیاس، آلکیبیادس، توسیدید، آگاتون، کرفون، پولوس و کالیرس از شاگردان او بودند.
گرگیاس ادعا میکرد که اگر به قول پارمنیدس وجود چیزی است که در همهجا هست؛ به واقع تفاوتی با چیزی که در هیچجا نیست، ندارد و چنین چیزی هیچ است و بدین وسیله وجود همه چیز را انکار میکرد. هیچ چیز وجود ندارد، و به فرض وجود برای انسان شناختنی نیست، و اگر هم برای انسان شناختنی باشد، نمیتوان دربارهٔ آن به دیگران آموزش داد. گرگیاس نقطه نظری مقابل نظر پروتاگوراس داشت و میگفت هیچ حقیقتی را نتوان یافت در حالی که پروتاگوراس میگفت هر کس هرچه بپندارد حقیقت است.
فروغی در این کتاب رسالههای اوتیفرون، آپولوژی، کریتون، فایدون، آلکبیادس و گرگیاس را از ترجمههای فرانسوی به فارسی برگردانده است که اولین ترجمهٔ فارسی از آثار افلاطون بهشمار میآید.
گرگیاس فرزند خارمانتیداس بود و در سال ۴۸۷ پیش از میلاد در شهر لئونتینی، از متصرفات یونان در سیسیل زاده شد. گرگیاس برادری به نام هرودیکوس، و نیز خواهری داشت که تندیس او را وقف پرستشگاه خدای دلفی کرد.
گرگیاس هیچ انگار لقب گرفتهاست. برخی محققان تز او را بهطوری تفسیر کردهاند که یک استدلال در برابر وجود هر چیزی باشد. هیچ انگاری باور به این است که همهٔ ارزشها بیپایه و بیاساس هستند و این که هیچ چیز نمیتواند شناخته شده یا ابلاغ شده باشد. این با بدبینی یا پارانویا همراه است. یک شک و تردید افراطی که موجودیت را محکوم میکند. فلسفهٔ گرگیاس این است که در کل هیچ چیز وجود ندارد. او سه استدلال را پی در پی توسعه داد اول این که هیچ چیز وجود ندارد، دوم این که اگر هم وجود داشته باشد این برای انسان غیرقابل فهم است سوم این که اگر وجود قابل فهم باشد آن را نمیتوان بهطور قطع ابلاغ یا تفسیر کرد.