گرگ یوسف. [ گ ُ گ ِ س ُ ] ( اِخ ) گرگی که برادران یوسف آن را به خوردن یوسف متهم کردند. و داستان آن چنان است که فرزندان یعقوب بر برادر خود حسد میبردند. از پدر خواستند تا یوسف را بگردش ببرند. یعقوب گفت ترسم او را ببرید و تنها گذارید گرگ وی را بدرد. برادران به پدر اطمینان دادند که در نگهبانی وی بکوشند. یوسف با برادران به صحرا رفت و برادران او را به چاهی افکندند سپس بپدر گفتند یوسف را بر کالای خویش گماشتیم و چون از او دور شدیم گرگ وی را بدرید. برای شرح بیشتر رجوع به قصص الانبیاء و تفاسیر قرآن و سوره یوسف شود : بخون زرق مرا پیرهن بیالودند وگر نه پاکتر از گرگ یوسفم ز گناه.انوری.
جملاتی از کاربرد کلمه گرگ یوسف
چون کسی کو آشنایی بیند و در بر کشد پیر کنعان، گرگ یوسف را بغل گیری کند
سزد کز نعمتت چون گرگ یوسف شکم خالی ،خالی آلوده باشد
امید نیست درین قحط مردمی که کسی ز گرگ یوسف ما را خرد به ارزانی
دلم به سینه ز آسیب نفس ایمن نیست که گرگ یوسف ما را درون پیرهن است
گر به خاطر بگذرانیدستم اندر عمر خویش یابیم چونان که گرگ یوسف از تهمت بری
ز گفتار بدگوی چون گرگ یوسف ز تلبیس بدخواه چون شیر مادر
ز گفتار بد گوی چون گرگ یوسف ز تلبیس بد خواه چون شیر مادر