گرگ کهن
جملاتی از کاربرد کلمه گرگ کهن
کای خدا افغان ازین گرگ کهن گویدش نک وقت آمد صبر کن
یکی گرگ کهن شد با سر چاه درون چاه دید افتاده روباه
چه درمان بود آن گرگ کهن را؟ که درمان نیست درد این سخن را
روبهی و خدمت ای گرگ کهن هیچ بر قصد خداوندی مکن
بر سر بازار او گرگ کهن کی خرند ؟ هر طرفی یوسفی زنده به بازار من
در پناه راعی عدل رعیت پرورت گله گرگ کهن را بره تنها براند
در ضبط کار مملکت ار رای باشدت بر میش لنگ گرگ کهن را شبان نکنی
حیله گر گین چه سود، گرگ کهن سال را چون سر رایات شاه، روی بگرگان نهاد
ز روبه بازیش بر یوسف جان به تو گرگ کهن شد تیز دندان
یک لگد زد خر بر آن گرگ کهن هم شکستش آسیا و هم دهن