معنی کلمه گرم و گداز در لغت نامه دهخدا
همه مهتران پیش باز آمدند
پر از درد و گرم و گداز آمدند.فردوسی.پس آگاهی آمد بسوی گراز
کزو بود خسرو به گرم و گداز.فردوسی.بدان تا بآرام بر تخت ناز
نشینیم بی رنج و گرم و گداز.فردوسی.چو یزدان بدارد ز تو دست باز
همیشه بمانی به گرم و گداز.فردوسی.ز انچه داری نصیب نیست ترا
جز شب و روز رنج و گرم و گداز.ناصرخسرو.پیشت بپای صد صنم چنگساز باد
دشمنت سال و ماه به گرم و گداز باد.منوچهری.که را بیش بخشد بزرگی وناز
فزونتر دهد رنج و گرم و گداز.( گرشاسب نامه ).