گرسنه شدن

معنی کلمه گرسنه شدن در لغت نامه دهخدا

گرسنه شدن. [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِ ن َ /ن ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) احتیاج به طعام پیدا کردن. اشتها پیدا کردن. گرسنه گشتن. اِنهقاع. تَقَع. تَنَحﱡس. جوعة. عَلَة. هَیع. هَفوَة. هَجف. ( منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه گرسنه شدن

و حکماء گفته‌اند: امل دامِ دیوست، از دانهٔ او نگر تا خود را نگاه‌داری که هزار طاوسِ خرد و همایِ همّت را بصفیرِ وسوسه از شاخسارِ قناعت درکشیدست و از اوجِ هوایِ استغنا بزیر آورده و بستهٔ بندِ خویش گردانیده که هرگز رهائی نیافتند و گفته‌اند: چون شکم سیر باشد، غمِ گرسنگی مخور که بسیار سیر دیدم که پیش از گرسنه شدن مرگش دریافت و چون تن پوشیده گشت. اندوهِ برهنگی مبر که بسیار برهنگان دیدم که پیش از پوشیدن شدن تن و پوشیدگان پیش از برهنه شدن که نماندند و لباس جز کفن نپوشیدند و اندیشهٔ خرج و صرفِ انفاق برخود مستولی مکن که بسیار دیدم که در طلبِ زیادتی رفتند و مکتسب بس حقیر و اندک ازیشان باز ماند.