معنی کلمه گرزم در لغت نامه دهخدا
گرزم. [ گ ُ رَ ] ( اِخ ) برادر اعیانی اسفندیار است و او بدگویی اسفندیار را پیش گشتاسب کرد و گشتاسب اسفندیار را بند فرمود. ( برهان ) ( آنندراج ). || نام یکی از قهرمانان تورانی. ( ولف ) :
به هرجا که بودم برزم و ببزم
پر از درد و نفرین بدی بر گرزم.فردوسی ( از جهانگیری ).بفرمایمش نیز رفتن به رزم
سپه را سپارم به فرخ گرزم.فردوسی.یکی پهلوان بود نامش گرزم
ز توران سپه پیشش آمد به رزم.فردوسی.