معنی کلمه گردنگاه در لغت نامه دهخدا
چو پا بر سایه گردن نهاده
بگردنگاه راهش اوفتاده.ابوطالب کلیم ( در مذمت اسب از آنندراج ).از در گوشت دل حسرت نصیبان خسته است
راه گردنگاه رخ را این حرامی بسته است.محسن تأثیر ( آنندراج ).
گردنگاه. [ گ َدَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 30000گزی جنوب خاوری شاه آباد و 7000گزی قلعه چقاجنگه. هوای آنجا سردسیر و دارای 471 تن جمعیت است. آب آنجا از رودخانه راوند تأمین میشود. محصول آن غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است و عده ای از گله داران گرمسیر به شیروان چرداول میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).