گراسه

معنی کلمه گراسه در لغت نامه دهخدا

گراسه. [ گ ِ س ِ ] ( اِخ ) ژزف. طبیب فرانسوی متولد در 1849 م. در منپلیه و متوفی در 1918 م. وی متخصص امراض عصبی بود.

معنی کلمه گراسه در فرهنگ فارسی

پییر پل زیست شناس فرانسوی ( و. پریگو ۱۸۹۵ م . ) . وی استاد دانشگاه علوم پاریس و مدیر آزمایشگاه تکامل موجودات زنده گردید . گراسه تحقیقات بسیار در زندگی پروتوزوئرها و حشرات بعمل آورد . فرضیه [ استیگمرژی ] را بنیان نهاد آثار بسیار از جمله : [ پارازیتیسم ] [ خلاصه زیست شناسی جانوری ] را نوشت و مدیریت انتشار [ بحث جانور شناسی ] را بعهده داشت که در ۲۵ جلد تالیف شد ولی ۱۷ جلد آن انتشار یافت .
دوازده دوجین

جملاتی از کاربرد کلمه گراسه

جاده شاهی نام رمانی نوشته آندره مالرو نویسنده فرانسوی است که در سال ۱۹۳۰ از سوی انتشارات گراسه به چاپ رسید.