معنی کلمه کروکر در لغت نامه دهخدا
تو پنداری که یزدان کروکر
جهانی نو برآورده ست دیگر.عنصری.گر این کار بدهد کروکر ترا
ز شاهی مرا نام و دیگر ترا.اسدی.علاء دولت مسعود کامر و نهیش را
مطیع گشت به صنع کروکر آتش و آب.مسعودسعد.که در ایام جدجد ترا
کرد روزی کروکر داور.مسعودسعد.|| صانع و کارکن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به گروگر، کرکر و گرگر شود.
کروکر.[ ک ِرْ رُ ک ِ ] ( اِ صوت ) صدای خندیدن. آواز خنده.