کام طلب

معنی کلمه کام طلب در لغت نامه دهخدا

کام طلب. [ طَ ل َ ] ( نف مرکب ) کامجو. کامجوی. رجوع به کامجو و کامجوی و جوینده کام شود.

معنی کلمه کام طلب در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه در طلب مراد و مقصود خویش است کامجوی : [ این هوس پیشگان کام طلب همه دوشاب دل تو شکر لب ] . ( ضیائ اصفهانی ) ۲ - عشر طلب عیاش .

جملاتی از کاربرد کلمه کام طلب

رسته دندان گشاد رخنه حرمان و من کام طلب از لب تنگ دهانان هنوز
عاشق کام طلب را ز غم و درد مگوی مطرب بزم نشین را ز صف جنگ مپرس
عاقبت کام طلب در راه سفر نهاد و در ملک مظاهر براه باطن و ظاهر روان گشته در طی این سلوک فرقه انبیا وملوک را فرق پیدا شد و جنبه جمال و جلال آشکار گردید.
عاقل کام طلب ره رو آزادی نیست راه گم کرده صحرای جنون می‌خواهد
گر طالب آرام دلی کام مجو ور کام طلب می کنی آرام مجو