معنی کلمه کالنجر در لغت نامه دهخدا
تو آن شهی که ز بهر غزات رایت تو
به سومنات رود گاه و گه به کالنجر.فرخی.برسد قافیه شعر بپایان نرسد
گر بگویم که چه کرد او به بت کالنجر.فرخی.گهی باشد صهیل اسب او در خاک ترکستان
گهی باشد سلیل تیغ او در حد کالنجر.عبدالواسع جبلی.و در مستی او را بگرفت و به قلعه کالنجر محبوس کرد و هفت سال در حبس بود و هم آنجا وفات یافت. ( تاریخ گزیده ص 435 ). چون قوتی بهم رسانید نزد اعظم همایون که در آن ایام قلعه کالنجر محاصره داشت معتبران را فرستاد که شما به جای پدر و عم من اید. ( تاریخ شاهی ص 69 ). و هرکس از امرا به زیادتی جاگیر و ادرار سرفراز گشت. سرانجام مهام سلطنت داده ، رایات جاه و جلال به جانب قلعه کالنجر در حرکت آمد. ( تاریخ شاهی ص 133 ). در آن وقت همایون پادشاه بقلعه کالنجر تشریف داشتند. چون خبر طغیان افغانان شنیدند عنان توجه بدفع آن طایفه معطوف داشتند. ( تاریخ شاهی ص 184 ). چون شش سال و پنج ماه از عهد او برآمد خواص خان را بجهت نرسنگ دیو به ندیله فرستاد که او را به خدمت بیاورد. او گریخته به راجه کالنجر پناه برد. خواص خان چندانکه به راجه کالنجر مراسلات نمود او بدادن راضی نشد. ( تاریخ شاهی ص 228 ).
کالنجر. [ ل ِ ج َ ] ( هندی ، اِ ) به هندی ظاهراً معنی آهن و آهنین را میدهد و قلعه کالنجر را که در ماده قبل اشاره کردیم بهمین مناسبت کالنجر گفته اند :
بلفظ هندو کالنجر آن بود معنیش
که آهن است و بدو هر دم از فساد خبر.عنصری.
کالنجر. [ ل َ ج َ ] ( اِخ ) قلعه ای بوده است در جنوب جمنا از شعب گنگ و در جنوب غربی شهر اﷲآباد کنونی. و این کالنجر غیر از قلعه ای است که بهمین نام در کشمیر بود و سلطان محمود وزیر خود احمدبن حسن میمندی را درآنجا محبوس ساخته بود. ( مقاله نصراﷲ فلسفی تحت عنوان فتح سومنات ، مجله مهر سال اول شماره 4 ص 284 ).