کازران. [ زِ ] ( اِ ) گازُران ، ج ِ گازُر. رجوع به گازر شود. شعوری بغلط این کلمه را در لسان العجم ( ج 2 ص 251 ) بمعنی قصار و گازر و با کاف تازی آورده با شاهدی از سعدی که شاهد گازُر است : تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک زنند جامه ناپاک گازران بر سنگ.سعدی ( از شعوری بشاهد کازِران ). کازران. [ زِ ] ( اِخ ) نام قریه ای از بلوک شرای عراق.
معنی کلمه کازران در فرهنگ فارسی
نام قریه از بلوک شرای عراق
جملاتی از کاربرد کلمه کازران
نام شهر تاریخی کازرون، از گازران و گازرون گرفته شدهاست، زیرا در زمان دیلمیان که کارخانههای پارچهبافی در کازرون پارچههای توزی و دبیکی را میبافت و صادر میکرد، دوازده هزار گازر یعنی شویندگان الیاف کتان، در این شهر زندگی میکردند و به همین جهت این شهر به شهر گازران یعنی شهر گازرها معروف شده بود که نام گازران در بعضی متون به صورت گازران و کازران آمدهاست. گازران در تلفظ به صورت گازرون و کازرون تحریف یافت و اکنون نام کازرون باقی ماندهاست. در بعضی کتب گازرات نیز آمدهاست. کازرون به واسطه تولید پارچههای مرغوب با شهر دمیاط مصر رقابت میکرده و به همین جهت به دمیاط عجم نیز مشهور است.