ژاور

معنی کلمه ژاور در لغت نامه دهخدا

ژاور. [ وَ ] ( ص ) زفت و بخیل باشد :
کمربستگانند و بیچارگان
ابی شکانند و بی ژاوران .رودکی ( از فرهنگ اوبهی ).

معنی کلمه ژاور در فرهنگ فارسی

زفت و بخیل باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه ژاور

روز بعد، دانشجویان شورش کرده و موانعی را در خیابانی باریک در پاریس علم کردند. گاوروش مقام ژاور را کشف کرد و به آنژولراس گفت که او یک جاسوس است. وقتی آنژولراس با او روبه‌رو شد، او هویت خود و جاسوسی دانشجویان را رد کرد. دانشجویان او را به یک ستون در رستوران کورنت بستند. همان عصر ماریوس به خانهٔ والژان و کوزت در کوچه پلومه بازگشت امّا خانه را خالی یافت. او سپس صدایی شنید که دوستانش در سنگرها منتظر او هستند. او از رفتن کوزت شوریده حال شده بود امّا به صدا گوش داد و به سنگرها رفت.
ماریوس از نقشه تناردیه با خبر می‌شود و گزارش این جنایت را به ژاور می‌دهد. ژاور به ماریوس دو تپانچه می‌دهد و به او می‌گوید که هر گاه اوضاع خطرناک شد تیر را به هوا بزند. ماریوس به خانه بازمی‌گردد و منتظر ژاور و مأمورانش می‌ماند. تناردیه، اپونین و آزلما را بیرون می‌فرستد تا از عدم حضور پلیس اطمینان پیدا کنند. وقتی والژان با پول بازمی‌گردد، تناردیه و پاترون مینت برای او کمین کرده بودند و او هویت اصلی خود را آشکار می‌کند. ماریوس، تناردیه را به عنوان ناجی پدرش در واترلو می‌شناسد و بر سر یک دوراهی گرفتار می‌شود.
پس از آن‌که ژاور والژان را می‌گیرد، والژان از او تقاضای سه روز مهلت می‌کند تا کوزت را به فانتین برساند، اما ژاور درخواستش را رد می‌کند. فانتین می‌فهمد کوزت در بیمارستان نیست و ناراحت می‌شود و می‌پرسد او کجاست. ژاور به او دستور می‌دهد ساکت باشد و سپس هویت اصلی ژان والژان را آشکار می‌کند. ضعف ناشی از بیماری و شوک این خبر باعث می‌شود او بمیرد. والژان به سمت فانتین می‌رود و در گوشش نجوا می‌کند و دستش را می‌بوسد و سپس با ژاور اتاق را ترک می‌کند. فانتین سرانجام بدون مراسم در یک گور عمومی دفن می‌شود.
دستگیر می‌شود و دوباره با جعل مرگ خودش، فرار می‌کند و به سراغ کوزت، دختر یکی از کارگرانش به نام فانتین، می‌رود. در ادامه فرارش از بازرس پلیس، ژاور که او را شناخته‌است، به‌عنوان باغبان در یک صومعه مشغول به کار می‌شود و کوزت در همان‌جا بزرگ می‌شود. سال‌ها بعد و در جریان انقلاب، ماریوس را از زندانی شدن و مرگ احتمالی نجات می‌دهد، هویت واقعی خود را به ماریوس و کوزت بعد از ازدواجشان آشکار می‌کند و قبل از مرگش به آن‌ها می‌پیوندد. قول خود به اسقف و فانتین را حفظ می‌کند، تصویر آن‌ها آخرین چیزی است که قبل از مرگش می‌بیند.
ژاور دوباره برای دیدن والژان می‌آید. او اعتراف می‌کند پس از آن که والژان او را مجبور کرد تا فانتین را آزاد کند، گزارش او را به عنوان ژان والژان به مسئولان فرانسه داده‌است. او همچنین اقرار می‌کند که اشتباه کرده‌است زیرا مسئولان فرانسه ژان والژان واقعی را شناسایی و بازداشت کرده‌اند و در روز بعد محاکمه می‌شود. ژان والژان تصمیم می‌گیرد خود را معرفی کند تا مرد بی گناه را نجات دهد که نام واقعی او شان ماتیو بود. او به شهری که محاکمه در آن برگزار می‌شود سفر می‌کند و هویت واقعی خود را مشخص می‌کند. والژان به م ــ-سور-م ــ بازمی‌گردد تا فانتین را ببیند. توسط ژاور تعقیب می‌شود و در اتاق بیمارستان با او مواجه می‌شود.
والژان و کوزت به پاریس گریختند. والژان اتاق جدیدی در خانهٔ گوربو کرایه کرد، جایی که کوزت و والژان با شادی زندگی می‌کردند. اما به هر صورت ژاور، چند ماه بعد توانست مکان والژان را پیدا کند. والژان با کوزت فرار کرد و ژاور و مأمورانش سعی در تعقیب آن‌ها داشتند. آن‌ها به زودی توانستند به کمک فوشلوان، کسی که والژان از زیر کالسکه نجاتش داد و به باغبانی دیری به پاریس فرستاد، در دیر پتی‌پیکپوس پناه بگیرند. همچنین والژان باغبان دیر و کوزت دانش‌آموز آن‌جا شد.
تمام اعضای تناردیه و پاترون مینت دستگیر می‌شوند (به جز کلاکزوس که در حال انتقال به زندان فرار کرد، مون‌پارناس که توسط اپونین از پیوستن به دزدی بازمی‌ماند و گاوروش که در جنایت خانوادگی‌اش نقشی نداشت به جز نقشی که در آزادی پدرش از زندان داشت). والژان پیش از آن‌که توسط ژاور شناسایی شود فرار می‌کند.
در این مدّت ژان والژان خود را آزاد می‌کند. تناردیه تصمیم می‌گیرد والژان را بکشد. زمانی که تناردیه و پاترون مینت در حال تصمیم‌گیری هستند ماریوس تکهٔ کاغذی که اپونین نوشته بود را به خاطر می‌آورد. ماریوس کاغذ را از شکاف دیوار داخل آپارتمان تناردیه می‌اندازد. تناردیه فکر می‌کند این کاغذ را اپونین انداخته‌است و تصمیم می‌گیرد فرار کند امّا توسط ژاور متوقف می‌شود.
یک اشرافی خوش‌پوش به نام باماتابوا شروع به آزار فانتین در خیابان می‌کند و فانتین به نحوی زننده پاسخ او را می‌دهد. ژاور فانتین را بازداشت می‌کند. فانتین التماس می‌کند که او را آزاد کند تا او بتواند نیازهای دختر خود را تأمین کند اما ژاور می‌گوید او باید شش ماه را در زندان بگذراند. والژان (شهردار مادلن) دخالت می‌کند و به ژاور دستور می‌دهد تا آزادش کند. ژاور مقاومت می‌کند اما در پایان والژان او را مجبور می‌کند. والژان به علت آنکه کارخانه او فانتین را اخراج کرده‌است، احساس مسئولیت می‌کند و قول می‌دهد که کوزت را بیاورد. او فانتین را به بیمارستان می‌برد.
شش سال می‌گذرد و والژان از نام موسیو مادلین استفاده می‌کند. او ثروتمند و صاحب یک کارخانه می‌شود و به عنوان شهردار شهر مونتروی، پا-دو-کاله انتخاب می‌شود. هنگام قدم زدن در خیابان مردی را می‌بیند به نام فوشلوان که در زیر چرخ‌های یک گاری گرفتار شده‌است. هنگامی هیچ شخصی برای بلند کردن گاری حتی در ازای پول داوطلب نمی‌شود، تصمیم می‌گیرد خود او دست به نجات فوشلوان بزند. او زیر گاری می‌خزد، آن را بلند می‌کند و فوشلوان را نجات می‌دهد. بازرس شهر، بازرس ژاور هنگام حبس والژان نگهبان زندان تولون بوده‌است. او پس از مشاهدهٔ قدرت فوق‌العاده والژان به اون مشکوک می‌شود. او تنها یک مرد دیگر را می‌شناسد که می‌تواند این کار را انجام دهد و آن یک جبرکار به نام ژان والژان بوده‌است.