چهارشانه

معنی کلمه چهارشانه در لغت نامه دهخدا

چهارشانه. [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) دارای شانه های پهن و گشاده. با سینه ای پهن و قوی و پشتی فراخ. میانه بالائی با استخوان های درشت و سینه و کتفهای پهن و گشاده. دوبهری. مربوع الخلق. مربوع القامة. || تنومند. رجوع به چارشانه شود.

معنی کلمه چهارشانه در فرهنگ معین

( ~. نِ ) (ص مر. ) مرد تنومند که دارای شانه های پهن باشد.

معنی کلمه چهارشانه در فرهنگ عمید

ویژگی شخص تنومند و فربه که دارای شانه های پهن باشد.

معنی کلمه چهارشانه در فرهنگ فارسی

کنایه ازمردتنومندوفربه ودارای شانه های پهن
دار شانه های پهن و گشاده . با سینه ای پهن و قوی و پشتی فراخ . میانه بالائی با استخوان های درشت و سینه و کتفهای پهن و گشاده . دو بهری . یا تنومند .
( صفت ) مرد تنومندی که دارای شانه ها پهن باشد : (( مردی کوتاه قد و چهار شانه وارد شد . ) )

معنی کلمه چهارشانه در ویکی واژه

مرد تنومند که دارای شانه‌های پهن باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه چهارشانه

سفیانی سرخ رو، زرد مو با چشمان رنگی و چهارشانه است مکه را ندیده، از نزدیک که به صورتش نگاه کنی به تعبیر امروزی صورتش ناصاف است.