معنی کلمه چناب در لغت نامه دهخدا
جز در چناب تو نزنم خیمه ٔثنا
گر چرخ در دهان کندم چوب چون چناب.رضی الدین نیشابوری ( از جهانگیری ).رجوع به بادریسه شود.
چناب. [ چ ِ ] ( اِخ ) نام رودخانه ای است مشهور در ولایت پنجاب. ( برهان ). رودیست بس بزرگ از ولایت پنجاب که آب آن بغایت لطیف و گواراست. ( جهانگیری ). یکی از پنج رود پنجاب . ( حاشیه برهان قاطع چ معین از دایرةالمعارف اسلام ).
چناب. [ چ ِ ] ( اِخ ) ده مرکزی دهستان دیکله بخش هوراند شهرستان اهر که در 5 هزاروپانصد گزی هوراند و 20 هزارگزی راه شوسه اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل و 541 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات ، سردرختی و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).