معنی کلمه چرخ گردون در لغت نامه دهخدا چرخ گردون. [ چ َ خ ِ گ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ. گردون. چرخ گردان. چرخ گردنده. چرخ دوار. کنایه از آسمان و فلک : اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چونست و آن چون.باباطاهر.رجوع به چرخ شود.
جملاتی از کاربرد کلمه چرخ گردون ز خنجر دهانش گشاده بماند همی زهر در چرخ گردون فشاند مقدم عیدت مبارک، پایه قدرت چنان کز علو چرخ گردون صد درج اعلا شود! تفو ای چرخ گردون بر تو کز راه ستمکاری حریم مصطفی بر ناقه عریان سوار آمد برآرنده چرخ گردون توئی پدید آور رادمردان توئی بس که از عشق تو فریاد فغانی شد بلند زود باشد کاین صدا از چرخ گردون بشنوم که دارد خود از چرخ گردون وفا که دارد چنان تخمه را بینوا چو بر چرخ گردون رسید افسرش یکی نامه آمد زدارا برش بر آن چرخ گردون برآرد غریو در اندیشه از بیم او نره دیو چنین بسیار زاید چرخ گردون عقیق از سنگ زاید، مشک از خون برآمد آفتاب از چرخ گردون چنان آتش که می بجهد ز آهن