چرخ گردنده. [ چ َ خ ِ گ َ دَ دَ / دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چرخ. چرخ گردان. آسمان. فلک. چرخ گردون. گردون. سپهر : نگارنده چرخ گردنده اوست فزاینده فره بنده اوست.فردوسی.چو از چرخ گردنده بفروخت مهر بیاراست روی زمین را به چهر.فردوسی.رجوع به چرخ و چرخ گردان شود.
جملاتی از کاربرد کلمه چرخ گردنده
ز شاپور پرسید کاین جا کجاست کزین چرخ گردنده را دل بکاست
تفرجکنان گرد آن بارگاه برآمد چو بر چرخ گردنده ماه
از آن چرخه که گردانَد زنِ پیر قیاس چرخ گردنده همان گیر
دستگاه چرخ گردنده مبدل گرما خود متشکل از سیلندر گردنده پرشده با مواد هوای نفوذ پذیر ناشی از وجود مساحت سطحی وسیع میباشد. مساحت سطح خود یک رسانه جهت انتقال انرژی محسوس میباشد. در طول کمانی که چرخ بین جریان نهر خروجی و تهویه گردش پیدا کند، میتواند انرژی گرمایی را برداشت نموده و سپس آن را در جریان هوای سردتر آزاد نماید. نیروی رانشی در پشت این تبادلات خود همان تفاوت دمای بین جریان هوای مخالف میباشد که به اصطلاح آن را گرادیان حرارتی نامیدهاند. حال رسانههای نوعی شامل پلیمر، آلومینیم و فیبرهای ترکیبی را به این منظور بکار گرفتهاند.
تن زنده را در جهان جای از وست خم چرخ گردنده بر پای از وست
در و دشت گفتی همه خون شدست خور از چرخ گردنده بیرون شدست
منم چون چرخ گردنده که خورشیدست جان من یکی کشتی پر رختم که پای من بود دریا
دلیران ببستند ساز نبرد برآمد براین چرخ گردنده گرد
چنان دان که هرکس که دارد فسوس همو یابد از چرخ گردنده کوس
چو گردید بر چرخ گردنده شید جهانپهلوان زی شه چین رسید
چه شد راست بر چرخ گردنده هور نماند آن زمان بر تن شاه زور