چرخ گر

معنی کلمه چرخ گر در لغت نامه دهخدا

چرخ گر. [ چ َ گ َ ] ( ص مرکب ) چرخ کار. فلزتراش. تراشگر. آنکه تیغ و خنجر و ظروف نقره و مس و مانند آن را برچرخ کشد. رجوع به چرخ کار و چرخ کاری و چرخگری شود.

معنی کلمه چرخ گر در فرهنگ فارسی

چرخ کار ٠ فلز تراش

جملاتی از کاربرد کلمه چرخ گر

اختران چرخ گر دورند هی وین حواست کاهل‌اند و سست‌پی
مقصود چرخ گر نه طواف حریم توست بر گرد خاک چیست ورا روز و شب مدار
اتصال مو و خورشید و قران سعدین چرخ گر دانست بگرد سرایشان گردان
ماه فربه شود آن سان که نگنجد در چرخ گر تو تابی ز رخت بر مه تابنده زنی
خصم خودم زانکه چرخ گر کندم بر درخت سر بدر آرد چو شمع از دهنم ریسمان
نامه عز من بخواند چرخ گر تو این شعر من فروخوانی
برکشد دست قدر این فوطۀ کحلی چرخ گر اشارت ترا ننماید از جان انقیاد
از منجنیق چرخ گر آمد هزار سنگ جا در پناه خانه خمار می‌کنم
به ترک چرخ گر آن گوید این حصار بگیر به‌ گرگ مرگ ‌گر این ‌گوید آن سوار بدر
غالب شنیده ام ز نظیری که گفته است «نالم ز چرخ گر نه به افغان خورم دریغ »