چرخ مقوس

معنی کلمه چرخ مقوس در لغت نامه دهخدا

چرخ مقوس. [ چ َ خ ِ م ُ ق َوْ وَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک است عموماً. ( برهان ) ( آنندراج ). چرخ فلک. ( ناظم الاطباء ) :
چرخ مقوس هدف آه تست
چنبر دلوش رسن چاه تست.نظامی.|| فلک البروج را گویند خصوصاً. ( برهان ) ( آنندراج ). منطقةالبروج. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه چرخ مقوس

هست بر چرخ مقوس جلوه تیر شهاب در زمین طینت ما خاکیان جولان عمر
یاش قیلور خم قوجالار قامتینی طاعت سیز اگمه میشکن سیزی بو چرخ مقوس اگیلین
مکش ز چرخ مقوس به زورمندی د‌ست کمان سست مددکار قوت بازوست
به زیر چرخ مقوس که جاودان ماند کدام تیر شنیدی که در کمان ماند
از آه من انداخت سپر چرخ مقوس چون پشت کمان با دم شمشیر برآید
عاشق عنان به چرخ مقوس نمی دهد صید رمیده دست به هر کس نمی دهد
مباد پنجه جرأت در آستین دزدی کمان چرخ مقوس همین دمی دارد
گذر ز چرخ مقوس به قد همچو خدنگ که هر که ماند به زیر فلک خمید و گذشت
زخمی اگر ز چرخ مقوس خورد کسی او را خرد ز لطف تو مرهم رسان کند
بر ابروان مقوس زهی ز قدرت بست که سهم چرخ مقوس ز تیرپران داد