پیشگاهی

معنی کلمه پیشگاهی در لغت نامه دهخدا

پیشگاهی. ( حامص مرکب ) حالت و کیفیت شخص در پیشگاه. جلوس در پیشگاه. پیشگهی. || مقام نخستین. مرتبه بلند ریاست. شاهی :
نخستین کیومرث آمد بشاهی
گرفتش در بگیتی پیشگاهی.مسعود مروزی.ترا بر سراندیب شاهی دهم
بهند اندرت پیشگاهی دهم.اسدی.تو جفت عزیزی و شاهی تراست
بمصر اندرون پیشگاهی تراست.شمسی ( یوسف و زلیخا ).این علم اگر حاضر است پیشت
یزدان بتو داده ست پیشگاهی.ناصرخسرو.بسی کسی که بر امید پیشگاهی
درمانده بخواری و پیشکاری.ناصرخسرو.شادی و جوانی و پیشگاهی
خواهی و ضعیفی و غم نخواهی.ناصرخسرو.|| ( ص نسبی ) آنچه روزه دار در وقت افطار خورد. مقابل سحرگاهی. ( آنندراج ).

معنی کلمه پیشگاهی در فرهنگ عمید

۱. در پیشگاه بودن.
۲. (صفت نسبی ) آن که در پیشگاه قرار دارد.
۳. پیشوایی.

جملاتی از کاربرد کلمه پیشگاهی

دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران نیز از سال ۱۳۶۸ در مقطع دکتری اقدام به پذیرش دانشجو نمود که دکتر زهرا پیشگاهی فرد به عنوان اولین فارغ‌التحصیل این دانشگاه در مقطع دکتری در سال ۱۳۷۱ از رساله خود دفاع کرد. در مقطع کارشناسی ارشد نیز این دانشگاه از سال تحصیلی ۸۰–۱۳۷۹ اقدام به پذیرش هفت دانشجو نمود که این روند گسترش یافته و واحد تهران مرکز این دانشگاه نیز در سال‌های اخیر اقدام به پذیرش دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد نموده‌است.
کنون نیز هر جا که شاهی بود دگر دانشی پیشگاهی بود
مستیم تا پیشگاهی برده از بس وسعتش خاک عقبا بر سر مشغول دنیا کرده اند
تو را بر سرندیب شاهی دهم به هند اندرت پیشگاهی دهم
من گرچه تو شاه و پیشگاهی با قول چو در شاهوارم
هر جا که ز فضل پیشگاهی است منم و آن کو یک تن شها سپاهی است منم
شکفته باش که قصر وجود انسان را به از گشادگی جبهه پیشگاهی نیست
بند و زندان بر دل خوش مشرب من بار نیست کز دل واکرده دارم پیشگاهی در قفس