معنی کلمه پیش خورد در لغت نامه دهخدا
جهان پیش خورد جوانیت باد
فزون از همه زندگانیت باد.نظامی. || ( ن مف مرکب ) آن پاره از اجری که پیش از رسیدن وقت گرفته و صرف کرده باشی. قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد ستده باشند و صرف کرده. || پیشکی و سلم فروخته یعنی غله نارسیده و میوه ناپخته و امثال آن که پیشترفروشند. ( برهان ). فروختن غله و میوه نارسیده قبل از وقت و پول آنرا خوردن :
گفتا [گفت که ] فردا دهمت من سه بوس
فرخی امید به از پیشخورد.فرخی.چو امید دادی نباشم بدرد
که امید نیکو به از پیشخورد.اسدی.دست رادش داده در اطلاق رزق
مهلتی مر آزرا از ( در ) پیش خورد.انوری.آن عمر شده که پیشخورد است.
پندار هنوز در نورد است.نظامی.