پیش جنگ

معنی کلمه پیش جنگ در لغت نامه دهخدا

پیش جنگ. [ ج َ ] ( ص مرکب ) آنکه پیش از دیگران با حریف جنگ کند و منتظر امداد و اعانت نباشد. ( آنندراج ). آنکه در جنگ پیشی کند. آنکه در رزم پیشی گیرد و تقدم جوید. سابق در حرب بر دیگران :
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگ.فردوسی.در آن سپه که چو تو میر پیش جنگ بود
اگر ز پیل بترسد برو بود تاوان.فرخی.باری بس است طاقت ما را، ترا که گفت
سر خیل فتنه کن مژه پیش جنگ را.سالک قزوینی ( از آنندراج ).|| آن حصه از لشکر که در مقدمه لشکری بزرگ است سواران پیش جنگ ، که در صف پیشین نبرد واقعند.

معنی کلمه پیش جنگ در فرهنگ عمید

۱. آن که پیش از دیگران به دشمن حمله کند، کسی که در نبرد پیشی کند.
۲. سپاهیانی که در صف جلو به سوی مواضع دشمن بروند.

معنی کلمه پیش جنگ در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- آنکه پیش از دیگران با حریف جنگ کند و منتظر امداد و اعانت نباشد کسی که در رزم پیشی کند در سپه که چو تو میر پیش جنگ بود اگر ز پیل بترسد برو بود تاوان . ( فرخی ) ۲- آن حصه از لشکر که در مقدم. لشکری بزرگ است سوارانی که در صف پیشین نبرد جای گیرند : با وجود کثرت سپاه و قلت غازیان رزمخواه بمجرد آنکه آواز نفیراز عقب قلب بر آمد و دلاوران پیش جنگ دلیرانه پیش آمدند پای ثبات و قرارشان متزلزل گشته ...

جملاتی از کاربرد کلمه پیش جنگ

چو جنگ آیدش پیش جنگ آورد سر شهریاران به چنگ آورد
منم پیشرو هرک جنگ آیدم وگر پیش جنگ نهنگ آیدم
بیازید هوشنگ در پیش جنگ جهان کرد بر دیو نستوه تنگ
سپه یکسره پیش جنگ آوریم جهان بر بداندیش تنگ آوریم
که ای تموز، توئی پیش جنگ لشگر من که روز عمر تو بادا بلند و بی پایان
آخر ز پیش جنگ دو شیران گریختند روباه وار حمله نمودند از کمین
که در سپه که چو تو میر پیش جنگ بود اگر ز پیل بترسد بر او بود تاوان
بفرمای تا من شوم پیش جنگ جهان را کنم بر بد اندیش تنگ
نخواهم که آید مرا پیش جنگ دلم گشت از این کار بیداد تنگ