پیدا کننده

معنی کلمه پیدا کننده در لغت نامه دهخدا

پیداکننده. [ پ َ / پ ِک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) مبین : شارع ؛ پیداکننده راه بزرگ. ( منتهی الارب ). رجوع به پیدا کردن شود.

معنی کلمه پیدا کننده در فرهنگ عمید

۱. یابنده.
۲. آشکارکننده.

معنی کلمه پیدا کننده در فرهنگ فارسی

( صفت ) آشکار کننده مبین : شارع پیدا کنند. راه بزرگ .

جملاتی از کاربرد کلمه پیدا کننده

«الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ» این آیتها نامه ایست، «الْمُبِینِ» (۱) پیدا کننده حق و باطل.
چون منم بر جزو و کل این صور حاضر و پیدا کننده سر بسر
حم (۱) وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲) باین نامه پیدا کننده حق از باطل‌ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ، ما فرو فرستادیم این نامه را در شبی با برکت خیر افزای، إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ (۳) که ما می‌آگاه کنیم خلق را باین نامه.
درگرفتم بنام خداوند جهان، قادر و قاهر و دیّان، لطیف و کریم و رحیم و رحمن، بی‌نیاز از اهل زمین و آسمان، دارنده هر دو عالم، داننده آشکارا و نهان، آفریننده خلق نه چنین و نه چنان، بردارنده گردون گردان، پیدا کننده بساط و میدان، نگارنده از گل صورت انسان، نوازنده او بخلعت احسان، مطیعان را وعده داد بنعیم جاودان و درجات جنان، عاصیان را بیم داد بدرکات نیران، همه را هست کرد درین سرای امتحان، جایگاه عموم و آخران، و بحکمت اختلاف نهاد میان ایشان، بعضی گریان و بعضی خندان، لختی با کفر و نفاق، لختی با اسلام و ایمان، آن گه در خاک کند مدّتی پنهان پس بجنباند زمین را بفرمان روان، تا بیرون افکند بار خویش از آدمیان و پریان و غیر ایشان. اینست که ربّ العالمین گفت در تنزیل قرآن: إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها.
برنده تیغ تو آسان کننده دشوار رونده کلک تو پیدا کننده مبهم
یا نِساءَ النَّبِیِّ ای زنان پیغامبر، مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ هر که از شما کاری زشت کند و ناپسندی، پیدا کننده عقوبت، یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ دوباره او را عذاب کنند در ان جهان، وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً (۳۰) و آن بر خدای آسانست.
مانندگی از انبازیست و اللَّه جل جلاله بی‌شریک و بی‌انباز است، بی‌نظیر و بی‌نیاز است. در منعش ببند و در جود و از است. گناه آمرز و معیوب نواز است. پیدا کننده مهر خود ببنده نوازی، دوست دار بنده با بی‌نیازی. و مهر او کننده میان خود و بنده بی‌شرکت و بی‌انبازی. پس سزاء بنده آنست که در هر حال که بود اگر خسته تیر بلا بود یا غرقه لطف و عطا، دست در کرم وی زند و پناه بوی دارد و از خلق با وی گریزد، چنانک خود میفرماید جل جلاله: فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ، فرار مقامی است از مقامات روندگان و منزلی از منازل دوستی. کسی که‌ این مقام او را درست شود نشانش آنست که همه نفس خود غرامت بیند، همه سخن خود شکایت بیند، همه کرد خود جنایت بیند، امید از کردار خود ببرد و بر اخلاص خود تهمت نهد. اگر دولتی آید در راه وی، از فضل حق بیند و از حکم ازل، نه از جهد و از کردار خود.
عشق نماینده حسنست و حسن پیدا کننده عشق این آئین است و آن آئینه آئین بی آئینه نیست هر آینه