پیاده بر
معنی کلمه پیاده بر در دانشنامه عمومی
معادل پیاده بر برای این وسیله، نخستین بار توسط محمد ارژنگ، مترجم آثار سینمایی و در کتاب «بین دو صحنه» نوشتهٔ جفری مایکل بِیز ( Jeffrey Michael Bays ) ارائه شد.
جملاتی از کاربرد کلمه پیاده بر
آنکه سوارست به هر دانشی هست پیاده بر او هر سوار
سلطان یک سوارهٔ نطع دو رنگ را بی یک پیاده بر رخ تو مات میکنیم
با پیل چه نسبتت؟که شاهان جهان بر خاک درت پیاده بر نطع نیاز
نبوده است آیین به گیتی که شاه سپارد پیاده بر بنده راه
حوادث لندن نخست با تهاجم یک کامیونت سفید آغاز شد که با سرعت حدود هفتاد کیلومتر به سمت عابران پیاده بر روی لاندن بریچ رفتهاست. حمله بعدی به فاصله زمانی کم و در نزدیکی محل این حادثه روی داد که طی آن افرادی در محلهٔ بارو مارکت با ضربات کارد مورد حمله قرار گرفتند. صدای تیراندازی نیز در همان محل بگوش رسیدهاست.
ز بیشه یکی روز شد سوی دشت جوانی پیاده بر او برگذشت
عقل کل یک سخن ز دفتر او نفس کل یک پیاده بر درِ او
هر که دمی به یاد آن دلبر مه لقا زند شاه پیاده بر درش آید و مرحبا زند
بوستان نهجالبلاغه دارای هشت تراست پیادهرو طولی ۱۲۰۰ متری، سه تراست پیادهرو عرضی ۳۰۰ متری، ۹ کیلومتر مربع مسیر دوچرخهسواری، ۱۸۰۰ متر مربع فضای ورزش همگانی، ۸۰ واحد آلاچیق، دو پل عابر پیاده بر روی دره و صدها نیمکت و چراغ برق است. در عمیقترین نقطه این بوستان فضایی بکر و طبیعی به چشم میخورد که آب حاصل از قناتها در آن جریان دارد. برای ساخت این بوستان یک میلیون و پانصد هزار ساعت کار انجام و بیش از ۱۵ میلیارد تومان نیز هزینه شدهاست. این بوستان همچنین دارای مسجد، پارکینگ ۷۵۰ واحدی،۴۰ سرویس بهداشتی، فضاهای جانبی برای استراحت خانوادهها و سه مجموعه بازی برای کودکان میباشد.
جهان پیاده بر آید ز ابلق شب و روز چو تو سوار شوی بر کمیت چوگانی
ای پیاده بر زمین افکن تو این تیر و کمان وای سوار عباس آمد جوشن و مغفر بریز
و قدر حاجب را با خیلها و هزار سوار تفاریق بنشابور باید ماند با سوری صاحب دیوان، و وی نیز مردم بسیار دارد، و بسرخس لشکر است، و همچنان بقاین و هرات نیز فوجی قوی یله کنیم ؛ و همگنان را باید گفت تا گوش باشارت صاحب دیوان دارند و اگر حاجت آید و ایشان را بخواند، بزودی بدو پیوندد. و ما از بلخ بحکم آنکه نامههای منهیان میخوانیم از حال این قوم، تدبیرهای دیگر فرموده آید، که مسافت دور نیست. خواجه را باید گفت تا آنچه فرمودهایم امروز تمام کند که بهمه حال ما فردا حرکت خواهیم کرد.» بونصر بیامد و با وزیر بگفت. و همه تمام کردند و امیر مسعود، رضی اللّه عنه، دیگر روز یوم الاحد التاسع عشر من ذی القعدة از نشابور برفت و سلخ این ماه بهرات آمد. و از هرات روز یکشنبه ششم ذی الحجّه بر راه بون و بغ و بادغیس برفت. و درین راه سخت شادکام بود و بنشاط شراب و صید مشغول. و سالار تلک بمرو الرّود پیش آمد و خدمت کرد از جنگ احمد ینالتگین عاصی مغرور با ظفر و نصرت بازگشته . و با وی لشکری بود سخت آراسته و بسیار مقدّمان با علامت و چتر . و تمک هندوی با تلک همراه بود و تلکی دیگر بود، امیر وی را بسیار بنواخت و نیکوییها گفت و امیدها کرد، و همچنان پیشروان هندوان را. و بر بالایی بایستاد تا لشکر هندو سوار و پیاده بر وی بگذشت آهسته، و نیکو لشکری بود. و پیلان را نیز بگذرانیدند پنجاه و پنج که بخراج ستده بودند از تکرّان . امیر را سخت خوش آمد این لشکر. و در حدود گوزگانان خواجه بونصر را گفت: مسعود محمّد لیث برنایی شایسته آمد و خدمتهای پسندیده کرد بر جانب ری و در هر چه فرمودیم وی را معتمد یافتیم؛ وی را بدیوان رسالت باید برد. بونصر گفت: فرمان بردارم، و وی مستحقّ این نواخت هست. وی را بدیوان آوردند.