معنی کلمه پی سفید در لغت نامه دهخدا
شد کار سخت بر ما هرچند پی سفیدیم
ماندیم در کشاکش ، از شق کمانی خویش.مخلص کاشی.دل از سفید گشتن مو ناامید شد
عالم سیه بچشم ازین پی سفید شد.صائب.امشب شب امید بجانان رسیدنست
ای صبح پی سفید چه وقت دمیدن است.معصوم کاشی.پیک بشارتی شده اشک سفیدپی
سهم سعادت آمده آه سیه زبان.میرالهی همدانی.در راه منع باده افتادنش مفیدست
زاهد که از برودت چون برف پی سفیدست.سالک قزوینی.ای خواجه پی سفید انگشت نما
سوداگر هیچ و پوچ با روی و ریا.( ؟ ).