پی رنگ
معنی کلمه پی رنگ در دانشنامه عمومی
واژهٔ «پی رنگ» در داستان به معنای روایت حوادث داستان با تأکید بر رابطهٔ علیّت می باشد. واژهٔ پیرنگ توسط جمال میرصادقی برای این معنی از هنر نقّاشی وام گرفته شده است؛ همانند طرحی که نقّاشان بر روی کاغذ می کشند و بعد آن را کامل می کنند یا پی ساختمان که معماران می ریزند و از روی آن ساختمان بنا می کنند.
توجه به این نکته که طرح ( پی رنگ ) و خلاصه داستان با هم فرق دارند، ضروری است. در خلاصه داستان هدف نقل موجز و اجمالیِ داستان است در حالی که طرح، روایت نقشه ( اسکلت ) داستان با تأکید بر علیت داستان شکل گسترده طرحی است که نویسنده پیش از آفرینش داستان آن را ذهنی یا مکتوب طراحی کرده است. نسبت طرح و داستان در ادبیات ( داستانی ) با مفهوم طرح اولیه و نقاشی کامل شده در هنر نقاشی کم شباهت نیست.
منتقدان اغلب پیرنگ یا طرح را «نقل وقایع داستان بر اساس علیت» تعریف می کنند. پیرنگ را نقشه داستان نیز تعریف کرده اند. ادوارد مورگان فورستر مثال می زند که «سلطان درگذشت و سپس ملکه مرد» داستان است زیرا فقط ترتیب منطقی حوادث بر حَسَبِ توالی زمانی رعایت شده است. اما «سلطان درگذشت و پس از چندی ملکه از اندوه بسیار درگذشت» پی رنگ است زیرا در این بیان، بر علیّت و چرایی مرگ ملکه نیز تأکید شده است. آنچه مولانا در حکایت شاه و کنیز می گوید: «گفت معشوقم تو بودستی نه آن | لیک کار از کار خیزد در جهان» ناظر به همین رابطهٔ علت و معلولی است.
تعریف پی رنگ در اصل، از فن شاعری ارسطو مایه می گیرد. ارسطو، پی رنگ را متشکل از سه بخش می داند: آغاز که حتماً نباید در پی حادثهٔ دیگری آمده باشد، میان که هم در پی حوادثی آمده و هم با حوادث دیگری دنبال می شود، و پایان که پیامد طبیعی و منطقی حوادث پیشین است. از نظر ارسطو، پی رنگ ایدئال از چنان همبستگی و استحکامی برخوردار است که اگر حادثه ای از آن حذف یا جا به جا شود، وحدت آن به کلّی درهم می ریزد.
معنی کلمه پی رنگ در دانشنامه آزاد فارسی
خط داستانی در رُمان، نمایش نامه، فیلم، یا اثر داستانی دیگر. معمولاً، ترتیب رویدادهای به هم پیوسته است. رمان نویسان، به ویژه، بارها سعی کرده اند شیوۀ داستان نویسی را که معمولاً واجد پیوستگی منطقی حوادث است (آغاز، میانه، و پایانی روشن و بی ابهام) نادیده بگیرند و انتظار خواننده را در این خصوص دگرگون سازند. جیمز جویس و ویرجینیا وُلف رمان هایی نوشتند، که به جای گفتن قصه ای، جزئیات تجربۀ شخصیتی را بررسی می کنند. با این حال، این سنت که رمان باید ـ افزون بر هر کار دیگری که می تواند انجام دهد ـ داستانی را تعریف کند، غالباً دست نخورده باقی مانده است. ای ام فورستر، رمان نویس انگلیسی، پِیرنگ را چنین تعریف کرده است: پادشاه مُرد و سپس ملکه مُرد. پادشاه مُرد و بعد ملکه از غُصّۀ مرگِ شاه مرد. جمله اوّلی سرآغاز مجموعه ای از رویدادهاست، و دومی سرآغاز پِیرنگ است.
جملاتی از کاربرد کلمه پی رنگ
صبرم به جستن دل گمگشته رفته است طفل سرشک در پی رنگ پریده است
از پی رنگ و بو بنفشه و مشک خویشتن بسته اند بر مویت
بگرداند از من به یکباره روی چو طفلان روان شد پی رنگ و بوی