معنی کلمه پی خجسته در لغت نامه دهخدا
خطا گفتم ای پی خجسته رقیب
که شد دشمنی با غریبان قریب.نظامی.فرخ دو سروش پی خجسته
در دست نشاطگه نشسته.نظامی.ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگو بجز سخن دلستان دوست.سعدی.تو دستگیر شو ای پیک پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند.حافظ.دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف
ای خضر پی خجسته مدد کن بهمتم.حافظ.ای پیک پی خجسته چه نامی فدیت لک.
هرگز سیاه چرده ندیدم بدین نمک.حافظ.رجوع به پی شود.