پر عتاب

معنی کلمه پر عتاب در لغت نامه دهخدا

پرعتاب. [ پ ُ ع ِ ] ( ص مرکب ) پرملامت. پرپرخاش :
رواست نرگس مست ار فکند سر در پیش
که شد ز شیوه آن چشم پرعتاب خجل.حافظ.

معنی کلمه پر عتاب در فرهنگ فارسی

( صفت ) پرپرخاش پر ملامت .

جملاتی از کاربرد کلمه پر عتاب

نوشت این نامهٔ دلسوز را باز جوابی پر عتاب و عشوه و ناز
دلم آن پر عتاب می طلبد ترک مستی کباب می طلبد
متراش خط ز چهره خود پر عتاب من بر روی خویش تیغ مکش آفتاب من!
چه داری پر عتاب آن لعل شیرین؟ ز شیرینی نکو نبود مرارت
گه نیاز اسیران نیاورد از ناز بغمزه گوشه ی ابروی پر عتاب فرو
روان رفت و آورد پا در رکاب دلی پر ز تاب و سری پر عتاب
دل به امید خنده ات، گر بنهد زیان کند هر که شناخت خوی آن غمزه پر عتاب را
مرا ز بزم خود آن پر عتاب می‌راند چو سایه کز بر خود آفتاب می‌راند