جملاتی از کاربرد کلمه پر شرار
در رزمگه ز تیغ بر افروز آتشی وز وی دل مخالف هر پر شرار کن
در دلم آتش غمیست، کزو نفسم پر شرار گشت چو دود
اگر ز آتش سوزنده رنج دید تنم روا بود که دل کفر پر شرار من است
سحاب سیل فشان چشم رودبار منست سموم صاعقه سوز آه پر شرار منست
دز روئین زبانگش پر شکاف است ره سنگین ز سمش پر شرار است
این منم یا تیغ شه کز ضربه های جان ستان چهره پر خون آنچنان دل پر شرار است اینچنین
دلها به سماع بیقرار افتادند چون ابر بهار پر شرار افتادند
شد ز آتش تیغ چون آب تو دل دشمنان پر شرار و دخان
درخت ارغوان گر نیست آتش چرا شاخش همیشه پر شرار است
از آتش دل محنت زمانه چون دود تنم پر شرار کرده