پارچه پارچه

معنی کلمه پارچه پارچه در لغت نامه دهخدا

پارچه پارچه. [ چ َ / چ ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) شاخ شاخ. پاره پاره. لَخت لَخت. لت لت.
- پارچه پارچه کردن ، پاره پاره کردن .

معنی کلمه پارچه پارچه در فرهنگ معین

(چِ. چِ ) (ص مر. ) پاره پاره ، لخت لخت .

معنی کلمه پارچه پارچه در فرهنگ فارسی

( اسم ) پاره پاره لخت لخت .
شاخ شاخ پاره پاره

معنی کلمه پارچه پارچه در ویکی واژه

پاره پاره، لخت لخت.

جملاتی از کاربرد کلمه پارچه پارچه

خدا شاهد است اگر ما را بکشند. پارچه پارچه بکنند، زیر بار حکومت این جور اشخاص نمی‌رویم وحدانیت نیت حق خون می‌کنیم، خون می‌کنیم، می‌ریزیم، و کشته می‌شویم (با عصبانیت) اگر شما نظامی هستید من از شما نظامی‌ترم می‌کشم همین‌جا شما را می‌کشم.
آن روزی که ما گفتیم باید شهربانی رئیسش منفصل نشود و موازنه سیاسی برقرار باشد برای این بود که ارتش دخالت در کار مملکت نکند و ارتش برود به وظیفه نظامی و ارتشی خود عمل بکند نه اینکه ارتش رئیس شهربانی را بردارد و یک ارتشی و یک افسری را در آن جا بگذارند که به تمام معنی تابع حکم ستاد ارتش باشد. خدا شاهد است اگر ما را بکشند. پارچه پارچه بکنند، زیربار حکومت این جور اشخاص نمی‌رویم وحدانیت نیت حق خون می‌کنیم، خون می‌کنیم، می‌ریزیم، و کشته می‌شویم (با عصبانیت) اگر شما نظامی هستید من از شما نظامی‌ترم می‌کشم همین‌جا شما را می‌کشم.