معنی کلمه چراغ سحر در لغت نامه دهخدا
چشم شب از خواب چو بردوختند
چشم چراغ سحر افروختند.نظامی.سحر برد شخصی چراغش بسر
رمق دید از او چون چراغ سحر.سعدی ( بوستان ).رجوع به چراغ سحرگهان و چراغ سحری و چراغ صبح شود. || چراغی که پیش از روشن شدن هوا روشن است و زود خاموشش میکنند، ازین جهت مجازاً در هر چیز ناپایدار استعمال میکنند. ( فرهنگ نظام ).