پاک روی
معنی کلمه پاک روی در فرهنگ فارسی
عمل آنکه که پاک روی باشد پارسایی، ( پاک رو ی ) ( صفت ) پاکیزه روی
جملاتی از کاربرد کلمه پاک روی
زان تیغ کج که فتح و ظفر در رکاب اوست شد پاک روی مملکت از خال عیب و عار
کس ار بگوید بماه کاین پسر از پشت تست بسکه بود پاک روی می نشود باورش
صیقل آینه حسن بود دیده پاک روی گل تازه ازان است که شبنم با اوست
گفتند اندوه بچه بدست آید گفت: بدانکه همه جهد آن کنی که درکار او پاک روی و چندانکه بنگری دانی که پاک نهٔ و نتوانی بود که اندوره او فرود آید که صد و بیست و چهار هزار پیغامبر بدین جهان درآمدند و بیرون شدند و خواستند که او را بدانند سزای او و همه پیران همچنان نتوانستند.
چو فغفور را رای باشد چنین ز دیوان کنم پاک روی زمین
که بخشی به رحمت گناه مرا کنی پاک روی سیاه مرا
شهرهٔ شهرها به پاک روی بازوی او به عقل و شرع قوی
گر باده کشی مپوش و مستی بنما ور پاک روی خدا پرستی بنما
ز جادو کند پاک روی زمین شود روشن از تیغ او کار دین
قدر خود آنها که قوی یافتند از قدم پاک روی یافتند