پادشه نشان

معنی کلمه پادشه نشان در لغت نامه دهخدا

پادشه نشان. [ دْ / دِ ش َه ْ ن ِ ] ( نف مرکب ) نشاننده پادشاه. پادشاه نشان. پادشانشان. نشاننده شاه :
ای شاه تاجدار که بر تکیه گاه ملک
هم پادشه نشینی و هم پادشه نشان.سوزنی.شاه سنجر که کمترین خدمش
در جهان پادشه نشان باشد.انوری.رجوع به پادشانشان و پادشاه نشان شود.

معنی کلمه پادشه نشان در فرهنگ فارسی

( اسم )۱ - پادشاه نشاننده.۲ - آنکه دارای نشان پادشاهان است آنکه علایم و امارات سلطنت را داراست.۳ - آنکه زمام امور مملکت و پادشاه در دست اوست :نشاننده پادشاه پادشاه نشان

جملاتی از کاربرد کلمه پادشه نشان

تا نشانی بود ز پادشهی چاکرت پادشه نشان باشد
بنشسته به تخت دل چو شاهی عشق است که پادشه نشان است
هر که با او نشست سلطان شد زانکه او پادشه نشان باشد
ای پادشه نشان که نشست از نهیب تو در شه ره زمانه غبار غم و فتن
شاه سنجر که کمترین خَدَمَش در جهان پادشه نشان باشد
در جهان گرچه پادشاه بسیست نه چو او پادشه نشان باشد
از همه پادشه نشان دارند بی‌نشانی از آن نشان باشند