نارسیدن

معنی کلمه نارسیدن در لغت نامه دهخدا

نارسیدن. [ رَ دَ ] ( مص منفی ) نرسیدن. مقابل رسیدن. رجوع به رسیدن شود :
بر نارسیدن از چه وچند و چون
عارست نورسیده برنا را.ناصرخسرو.

معنی کلمه نارسیدن در فرهنگ فارسی

نرسیدن مقابل رسیدن .

جملاتی از کاربرد کلمه نارسیدن

لذت درد طلب بیشتر از مطلوب است نارسیدن به مطالب ز رسیدن به بود
مقصد سعی ترددها همین واماندگیست هرکه هرجا می رسد تا نارسیدن می‌رسد
می دهد سعی طلب عرض سراغ منزلم نادویدنها ز درد نارسیدن داغ شد
بگو که رفتم و قسمت نشد که دریابم که نارسیدن سالک نشان بی طلبیست
وادی واماندگی طی می‌کنیم و چاره نیست می‌برد ما را ته پا نارسیدن رهبری
برد شوق اگر لذت نارسیدن اقامت در آغوش منزل نماند
و عبارت از این قول منقطع است؛ ازیرا که معدوم شیء نباشد و عبارت جز از شیء نتوان کرد. پس این‌جا چنین صورت بود که فقر هیچ چیزی نبود، و عبارات و اجتماع جملهٔ اولیای خدای تعالی بر اصلی نباشد که اندر عین خود فانی و معدوم باشد. و این‌جا از این عبارات، نی عدمِ عین خواهند، که عدمِ آفت خواهند از عین و کلّ اوصاف آدمی آفت بود و چون آفت نفی شود، آن فنای صفت باشد و فنای صفت، آلت رسیدن و نارسیدن از پیش ایشان برگیرد؛ مر ایشان را عدم روش نفی عین نماید و اندر آن هلاک گردند.
ناایمنی به عالم دل نارسیدن است آهو ز رم برآید اگرتا حرم رسد
مرا به بیکسی اشک‌گریه می‌آید که در پی تو، به امید نارسیدن رفت
دانه‌ای من در زمین نارسیدن کشته‌ام عمرها شد پای خواب آلودهٔ این دامنم