نادیدگی

معنی کلمه نادیدگی در لغت نامه دهخدا

نادیدگی. [ دی دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) افلاس. احتیاج. ( آنندراج ). مفلسی. پریشانی. بی چیزی. افلاس. ( ناظم الاطباء ). || نادیده بودن. ندیده بودن. نوکیسگی. تازه به عرصه رسیدگی. جانگرفتگی. گدا چشمی. حریصی. گداطبعی. ندیدگی :
این گداچشمی و این نادیدگی
از گدائی تست نز بیگلربگی.مولوی.

معنی کلمه نادیدگی در فرهنگ فارسی

۱ - مفلسی تهی دستی . ۲ - ندیده بودن نو کیسگی : این گدا چشمی واین نادیدگی از گدایی تست نزبگلربگی . ( مثنوی لغ. )

جملاتی از کاربرد کلمه نادیدگی

دیده حق بین بود از هر دو عالم بی نیاز ترک دنیا بهر عقبی کردن از نادیدگی است
دوستی با کورفهمان حجت نادیدگی است وحشت از فهمیدگان برهان نافهمیدگی است
تو از نادیدگی دنبال هر موری تکاپو کن من از شرمندگی باز نظر پوشیده ای دارم
این گدا چشمی و این نادیدگی از گدایی تست نه از بگلربگی
انگشت نما بود ز نادیدگی خلق هر کس چو مه نو لب نانی ز جهان داشت