چریده. [ چ َ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) چراشده. خورده شده. چرانیده شده. چرانده شده. گیاه و علفی که چرانده شده باشد. || چراکرده. چرانده. گیاه و علف خورده : چریده دیولاخ ، آکنده پهلو به تن فربه ، میان چون موی لاغر.عنصری.رجوع به چرانده و چرانیده شود. || تغذیه کرده. غذاخورده. - ناچریده ( دهان ) ؛ ناشتا. غذانخورده : دهان ناچریده دو دیده پرآب همی بود تا سر کشید آفتاب.فردوسی.
معنی کلمه چریده در فرهنگ عمید
چراشده، خورده شده
معنی کلمه چریده در فرهنگ فارسی
چرا شده . خورده شده
جملاتی از کاربرد کلمه چریده
ز جدی هست فزون رنج من از آنکه به دل چریده سبزه لهوم ز روضه امکان
ای ساربان، من اشتر مستم، مکن که من در وادی فراق مغیلان چریده ام
آمد آن بلبل چمیده به باغ آمد آن آهوی چریده بهار
افتاده عکس مژگان با چشم سرمهسایت در مرغزار سنبل گویی چریده آهو
بریده صد بیابان بر توکل چریده خار را چون سنبل و گل
چو آهوی ختن سنبل چریده ز گرگان هرگز آسیبی ندیده
هر آهویی به هر چمنی میچرد ولی آن آهویی که در چمن او چریده نیست
ز غنچه دهن نافه بوی خون آید چریده است مگر آهوی ختن گل سرخ
جز خال دانه ای نبود آرزوی ما در سبزه زار سنبل و ریحان چریده ایم