پنج حس

معنی کلمه پنج حس در لغت نامه دهخدا

پنج حس. [ پ َ ح ِس س ] ( اِ مرکب ) پنج قوتهای دریافت و آن سمع است و بصر و شم و ذوق و لمس. حواس خمسه :
کان دین را مایه ای همچون بدن را پنج حس
لشکری مر ملک عز را چون نبی را چاریار.سنائی. || پنج قوه باطنی ، و آن عبارتست از حس مشترک و خیال و واهمه و حافظه و متصرفه :
پنج گوهر دادیم در درج سر
پنج حس دیگری هم مستتر.مولوی.

معنی کلمه پنج حس در فرهنگ عمید

حواس خمسه، حواس پنج گانه.

معنی کلمه پنج حس در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- پنج قوت دریافت ( سمع بصر شم ذوق و لمس ) حواس خمسه . ۲- پنج قو. باطنی ( حس مشترک خیال واهمه حافظه و متصرفه ).

جملاتی از کاربرد کلمه پنج حس

تو تا این آشیان بر خاک دادی ز راه پنج حس خاشاک دادی
برگرفته به عقل از امکان فتنه از پنج حس و چار ارکان
فرمان پنج حس تو تا جاودان روان بر چار طبع و نه فلک و شش جهات باد
فلک هفتم از زحل خالی چارارکان ز پنج حس حالی
بر اساس تعریف سنتی که ریشهٔ آن به ارسطو برمی‌گردد، پنج حس در انسان هست: بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، و بساوایی که به این پنج حس «حواس پنج‌گانه» گویند. اما بر اساس تعاریف نوین، در انسان حواس دیگری هم وجود دارد، مانند حس عمقی، حس حفظ تعادل، حس درد، ادراک زمان، ادراک دما، و حس ضعیف جهت یابی (هر چند این حس در جانورانی مثل پرندگان یا حشرات قوی‌تر از انسان است و بر اساس درک میدان مغناطیسی عمل می‌کند. حس بویایی نیز نمونهٔ دیگری از حواسی است که در انسان ضعیف‌تر از بسیاری دیگر از جانوران دریافت می‌شود). به علاوه، برخی درک محرک‌های داخلی، مثل گرسنگی یا تشنگی، تغییر سطح دی‌اکسیدکربنِ خون در مغز، و یا درک تحریک حسگرهای شیمیایی را گونه‌های دیگری از حواس تعریف می‌کنند.
شکاف پنج حس تو شکاف آن قفس است هزار منظر بینی و ره به منظر نیست
وقف کردم پنج حس بر شش جهت باشد گهی دولت وصلت شود حاصل ازین پنج و ششم
در گذر زین چار طبع و پنج حس برشکن زین هفت شوی و چار زن
خلاصه از چهار ارکان تو گشتی چنان کز پنج حس شد معتبر گوش
آدمی از چار طبع و پنج حس و شش جهت در زمان کاف و نون الله اکبر آفرید
ور ز راه پنج حس خواهی که یار آید ترا پنج باده نوش کن هر پنج در مسمار کن