معنی کلمه پشتیوان در لغت نامه دهخدا
که پشتیوان و پشت روزگاری.نظامی.|| یار. یاریگر. مددکار. معین. ظهیر. ناصر. پشت و پناه : و امیریوسف را با فوجی لشکر قوی به قصدار فرستاده بود و گفت که پشتیوان شماست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244 ). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیبان شود.