پای کوبان

معنی کلمه پای کوبان در فرهنگ عمید

= پاکوبان

معنی کلمه پای کوبان در فرهنگ فارسی

( صفت ) در حال پا کوبیدن رقصان پای اندازان .

جملاتی از کاربرد کلمه پای کوبان

ز انبساط مقدم گل پای کوبان گشت سرو وز نشاط صوت بلبل دست افشان شد چنار
مرغ بریان پیش خوبان آمده پس ز لبشان پای کوبان آمده
هر کجا در زیر خاک تیره گنجی روشن است دست ابرش پای کوبان باز بر می‌آورد
ای ز تو مه پای کوبان وز تو زهره دف زنان می زنند ای جان مردان عشق ما بر دف زنان
صبح خیزان کاستین بر آسمان افشانده‌اند پای کوبان دست همت بر جهان افشانده‌اند
آن دست زنان و پای کوبان پیوست زین پیش گذشتن من از کوی تو هست
باستقبال مرگ از تیغ خوردن همی شد پای کوبان سر ز گردن
که هر دل را که از داغش نشانست بیک دم پای کوبان جان فشانست
بختیان چون نوعروسان پای کوبان در سماع اختران شب پلاس و چرخ کوهان دیده‌اند
وارهیدیم از گدایی و نیاز پای کوبان جانب ناز آمدیم