هم عنان

عنایت ازلی هم عنان عقلم باد که از عنا برهاند به حشر در حشرم

بدخواه با تو صدر نگشتست هم عنان گنجشک با عقاب نبوده است هم نبرد

در شوره ز فتح باب دستت با نامیه هم عنان رود یم

نسیم لطف طبعش را چه گویم که با باد سحرگه هم عنان است

خوارزمشاه عالم و عدل ، که عزم اوست با ماه آسمان بمضا هم عنان شده

عاشق که نظاره‌ای چنان دید برداشت قدم که هم عنان دید

در رکابم فلک پیاده شدی چون قبول تو هم عنان بودی

غم عشق تو دارد پایمالم تا شوم کشته تو هم با او جفا را بهر قتلم هم عنان گردان

طالع سعد از از وبال آمد برون گویی که باز در معارج با سعادت هم عنان بوده‌ست دوش

خدایگان افاضل که موکب او را ظفر جنیبه کش و فتح هم عنان آمد