چار ارکان

معنی کلمه چار ارکان در لغت نامه دهخدا

چارارکان. [ اَ ] ( اِ مرکب ) چهارعنصر. چارآخشیج. ارکان اربعه یعنی آب و خاک و باد و آتش. رجوع به چهار ارکان شود :
از این چارارکان که داری بنام
ببین کاین هنرها جز او را کدام.اسدی.گرد چارارکان او بین هفت طوق و شش جهت
چارارکانش ز یاران چار اقران آمده.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 372 ).ز چارارکان برگرد و پنج ارکان جوی
که هست قائد این پنج پنج نوبت لا.خاقانی.و هم این رکن چون مقوم روح
چار ارکان جسم را معیار.خاقانی.از آن منسوج کاورا دور داده ست
به چارارکان کمربندی فتاده ست.نظامی.

معنی کلمه چار ارکان در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چهار حد جهان مشرق مغرب شمال و جنوب . ۲ - وعی خیم. چهار گوشه شروانی چهار آیین .
چهار عنصر چار آخشیج ٠ ارکان اربعه یعنی آب و خاک و باد و آتش ٠

جملاتی از کاربرد کلمه چار ارکان

یکی ناصر عهد محمود سلطان که فرمانش در چار ارکان یکی شد
گرد چار ارکان او بین هفت طوق و شش جهت چار ارکانش ز یاران چار اقران آمده
نه فلک آدم و چار ارکان حوا صفتند این نه و چار بهم ناگزر آمیخته‌اند
اساس از دولت او کرد معمار قضا روزی که بانی بنای شش جهات و چار ارکان شد
عنبر و کافور با هم ساخته جسم خوشی اسم الظاهر در او با چار ارکان یافتم
پدر گو کج بنه تاج مرصع کاین در شاهی چو بر تاجی نشیند بر فروزد چار ارکان را
جلال دین سبب افخار چار ارکان کز او نظام گرفته است صحن هفت اقلیم
چو در هر دو جهان یک کردگار است ترا با کار چار ارکان چه کار است؟
چو ابر رحمتش بر چار ارکان سایه اندازد کند سیراب کشت دهر را یک قطره بارانش
تخت کردار آسمان بر چار ارکان تکیه زد ز ابتدای آفرینش تا ترا باشد سریر