پشتبان. [ پ ُ ] ( اِ مرکب ) چوب یا سنگ یا ثقیل دیگری که بر پشت در نهند تا به آسانی گشاده نشود. پشتیبان. پشتیوان. پشت وان : سپه را پشتبان بادی جهان را پادشا بادی.فرخی.دریغ مرد حکیمی که تاز را پس پشت هماره چون در دروازه پشتبان بیند.سوزنی.|| پشت و پناه. حامی. ظهیر. رجوع به پشت و پناه شود. و نیز رجوع به پشت وان شود.
معنی کلمه پشتبان در فرهنگ عمید
= پشتیبان
جملاتی از کاربرد کلمه پشتبان
سپه را پشتبان بادی جهان را پادشا بادی جهان را پادشا بادی طرب را آشنا بادی
قصر دولت پایدار از دست ارباب دعاست پشتبان طاق کسری کلبه زال است و بس
باشد توکلش بخدا پشتبان وی اندیشه بهر روزی، سیل فنای او
درش را پشتبان سرو صنوبر ز طوق قمریانش حلقه در
خاکساری پشتبان ویرانه ما را بس است بی سرانجامی نگهبان خانه ما را بس است
دریغ مرد حکیمی که تان را پس پشت هماره چون در دروازه پشتبان بیند
خانه سست جسم را کوه غم است پشتبان راه به خویشتن مده باده غم زدای را
سبک بنیادم و از سایه بر خود پشتبان دارم گل تصویر را دیوار کاغذ متکا گردد
حصاری چون تحمل از حوادث نیست پیران را که از سیلاب گردد بردباری پشتبان پل را
تواضع بود پشتبان قصر تن را به پستی نگه دار دیوار خود را