پای رنج. [ رَ ] ( اِ مرکب ) پایمزد. حق القدم. زری که به اجرت قاصدان و شاعران و مطربان دهند که در مجلس مهمانی حاضر شوند. ( برهان ). انعام و زری که به قاصد یا میهمان داده شود. ( غیاث اللغات ). مقابل دسترنج. ( آنندراج ) : بفرمود شه تا رقیبان گنج کشند از پی میهمان پای رنج.نظامی.
معنی کلمه پای رنج در فرهنگ عمید
= پارنج
معنی کلمه پای رنج در فرهنگ فارسی
( اسم ) پارنج پای مزد حق القدم
جملاتی از کاربرد کلمه پای رنج
کشیدند چندان برش پای رنج که گفتی زمانه تهی ماند و گنج
فرستد همی شاه را پای رنج همه هرچه دارد نهان کرده گنج
شاعران گنجور و مدحش دست و مالش گنج او گنج خود را پای رنج دست هر گنجور کرد
مگر داد دولت مرا پای رنج که پایم فرو رفت ازینسان به گنج
بدو گفت ای شیر با دستبرد مر این پای رنج سپهدار گرد